دنیای من

دوستانه وشاد

 

1. کسانی که به طرف عقربه های ساعت امضا می کنند،انسانهایی منطقی اند.
2.کسانی که بر عکس عقربه های ساعت امضا می کنند،دیر منطق را قبول می کنند و بیشتر غیر منطقی اند.
3.کسانی که با فشار امضا می کنند،در کودکی سختی کشیده اند.
4.کسانی که پیچیده امضا می کنند،شکاک اند.
5.کسانی که اسمشان را می نویسند و روی اسمشان خط می زنند،شخصیت خود را نشناخته اند.
6.کسانی که در امضای خود نام خانوادگی می نویسند،دارای منزلت هستند.
7.کسانی که در امضای خود اسم و فامیل می نویسند،خودشان را در بین اقوام برتر می دانند.
8.کسانی که از خطوط افقی استفاده می کنند،انسان هایی منظم اند.
9.کسانی که در امضای خود از خطوط عمودی استفاده می کنند،در امور لجاجت و پافشاری می کنند.
10.کسانی که به حالت دایره و بیضی امضا می کنند،کسانی اند که می خواهند به قله برسند.

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:2 توسط زهرا|

 


ـ جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.
ـ اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.
ـ رشد کودک در بهار بیشتر است. 
ـ ۸ دقیقه و ۱۷ثانیه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد.
ـ ظروف پلاستیکی تقریباً ۵۰۰۰۰سال در برابر تجزیه مقاومند.
ـ تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است.
ـ شترمرغ در ۳ دقیقه ۹۵ لیتر آب می خورد.
ـ حس بویایی مورچه با حس بویایی سگ برابری می کند.
ـ کرم های ابریشم در ۵۶ روز ۸۶ برابر خود غذا می خورند.
ـ زمان بارداری فیل به دو سال می رسد.
ـ در یک سانتی متری پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است.
ـ شدیدترین نعره ها متعلق به وال ها است که برابر با صدای موتور جت است.
ـ وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش....ش.... شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی ازدلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.
ـ دلفین ها همانند گرگ ها هنگام خواب چشم هایشان را باز می گذارند.
ـ با نگاه کردن به گوش حیوانات می توانیم به تخم گذار بودن یا بچه زا بودن آنها پی ببریم. بدین صورت که تخم گذاران گوششان ناپیدا و بچه زایان گوششان نمایان است، تنها یک اسثتنا وجود دارد آن هم نوعی افعی است که بچه زاست اما گوشش دقیق پیدا نیست.
ـ بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است.
ـ انسان امروزی به طور متوسط ۶ سال از عمر خود را تلویزیون نگاه می کند و ۶ سال را صرف غذا خوردن می کند و یک سوم را می خوابد.
ـ موش دو پای آفریقایی از میدان دید ۳۶۰ درجه برخوردار است.
ـ مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند.
- سرعت عطسه یك انسان برابر است با 160 كیلومتر در ساعت
- آب دریا بهترین ماسك صورت است !
- چشم انسان معادل یك دوربین 135 مگا پیكسل عمل می كند !
- 90% سم مار از پروتئین تشكیل شده است !
- مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است كه تلویزیون می بینید !
- جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند !
- قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:1 توسط زهرا|

 

 

:: فعالیت اجتماعی
انسان از لحاظ روانی یک مخلوق اجتماعی است و برایش مهم است که در اجتماع و زندگی نقشی داشته باشد تا احساس موفقیت و سودمندی بیشتری کند، عزت و اعتماد به نفسش تقویت شود، رشد روحی عاطفی و اجتماعی یابد، احساس تنهایی و ناتوانی نکرده و بتواند به بهترین نحو ممکن با مسائل برخورد و آنها را حل کند. نتیجه اینکه در هر سنی فعالیت اجتماعی برای حفظ سلامت بدن لازم است. حتی افزایش سن و پیری نیز نباید منجر به دوری از اجتماع گردد. این در حالی است که برخی افراد با رسیدن به سن بازنشستگی یا سالمندی از کار و اجتماع دور شده و نشستن روی صندلی و ماندن در خانه را ترجیح می‌دهند و برخی دیگر فعالیتی را جایگزین کار قبلی نموده و همچنان در نقش‌های متعدد اجتماعی درگیر شده و این چنین احساس رضایت می‌کنند. وقتی برای انجام کاری از ظرفیت‌های جسمی و روانی خود استفاده کنید، مغز کارایی خود را حفظ خواهد کرد؛ وگرنه با گذشت زمان ناتوان‌تر خواهید شد.

 

برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:56 توسط زهرا|

 

1- خواب بعد از ظهر برای قلب مفید است .
خواب های منظم بعد از ظهر (حداقل 3 بار در هفته)، خطر حمله های قلبی و بیماری های قلبی عروقی را حدود 30% کاهش می دهد.
این اثر چه طور توضیح داده می شود؟ خواب بعد از ظهر استرس را کم می کند. و این در حالی است که استرس یکی از عوامل مهم در ایجاد بیماری های قلبی عروقی است.
2- خواب بعد از ظهر اثر تحریک کنندگی دارد .
باید دانست که در پایان خواب بعد از ظهر، بدن دو هورمون، آدرنالین و نورآدرنالین آزاد می کند. این هورمون ها در هوشیاری سهیم هستند زیرا آنها ریتم قلبی را تحریک می کنند و باعث می شوند خون بهتر به مغز برسد.
به بیان دیگر، پایان خواب بعد از ظهر، تأثیر تحریک کنندگی دارد. همچنین بعد از برخاستن از رختخواب، احساس می کنیم که انرژی بیشتری برای نیمۀ دیگر روز داریم.
این پدیده بعد از خواب شبانه هم مشاهده می شود، به همین خاطر است که ده دقیقه بعد از بیدار شدن، احساس بسیار خوبی داریم و کاملاً سرحال هستیم.
3- خواب بعد از ظهر خلاقیت را تحریک می کند .
بهترین ایده ها پس از خواب بعد از ظهر، به سراغ مان می آیند.
طی مدت خواب بعد از ظهر، فعالیت مغزی ما کمتر است اما صفر نیست. ناخودآگاه ما کار می کند: ما بهترین عبارات برای بیان منظورمان را داریم و تصاویر ذخیره شده در بیداری، در خواب به خاطرمان می آیند.
این پدیده بیشتر در خواب بعد از ظهر دیده می شود تا خواب شبانه زیرا خواب بعد از ظهر ما را در یک مرحله خواب سبک تر نگه می دارد که این مرحله برای دریافت الهامات درونی مناسب تر است.
4- خواب بعد از ظهر توصیه شده است .
طی این خواب سیک، راحت تر می توانیم توسط مغزمان برای نادانی ها و بی خبری های مان، راه حل های ناخودآگاهی به خاطر بیاوریم. ضمناً چند دقیقه بعد از بیداری می توانیم استراتژی هایی برای حل مشکلات مان به یاد بیاوریم (این فرآیند در خواب شبانه غیرممکن است زیرا این خواب به واسطۀ یک مرحلۀ رویا به پایان می رسد).
این وضعیت ناخودآگاهی ، گسستگی لازم برای روبه رو شدن با شرایط درد سر آمیزتر را فراهم می آورد.
5- خواب بعد از ظهر مانع از بروز آثار منفی کم خوابی می شود .
ما کمتر و کمتر می خوابیم و به میزان روز افزونی به کمبود خواب دچار می شویم.
این در حالی است که کم خوابی، خستگی، استرس، کاهش تمرکز و توجه را با خود به همراه دارد و مانع از یادگیری کودکان و بزرگسالان می شود، علاوه بر این بازدهی را به شدت کاهش می دهد، خطر دیابت، افزایش وزن و... را نیز بالا می برد.
6- خواب بعد از ظهر در عمل
لازم نیست که زمان زیادی به خواب بعد از ظهر اختصاص داده شود (10 تا 30 دقیقه کافی است). برای کسانی که زمان کمتری دارند، خواب های بسیار کوتاه (فقط چند دقیقه) را پیشنهاد می کنیم، می توان این خواب کوتاه را در محل کار یا حتی در وسایل حمل و نقل عمومی هم داشت.
خواب بعد از ظهر مانع از خواب شبانه نمی شود .
به شرطی که در ابتدای بعد از ظهر بخوابید نه در وسط آن. علاوه براین، بر خلاف آنچه که تصور می شود، خواب بعد از ظهر استرس را کاهش و بازدهی را افزایش می دهد، و این عوامل دست به دست هم می دهند تا خواب شبانۀ خوبی را برای شما فراهم آورند.
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:55 توسط زهرا|

الگوی چرخ زندگی

الگوی چرخ زندگی به دایره ای که به  ۸  قسمت مساوی تقسیم شده است اتلاق می شود که که هر یک از این قسمت ها به بررسی یک بعد از زندگی می پردازد .  مطابق شکل کار و درآمد مالی ،  سلامتی، تفریح و سرگرمی ، عشق، خانواده ، یادگیری و رشد  ، معنویّت ، دوستان و ارتباطات  قسمت های مختلف این دایره را تشکیل می دهند.

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 18:23 توسط زهرا|

چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشی کسی برات گل نمی آره

 

ادامه مطلب از چشمتون جا نیافته...............


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 20:32 توسط زهرا|

 

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.
 

 

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ، رهیافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتیچون ماه در بر داشتن

صبح از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منورداشتن

شامگه چون ماهِ رویا آفرین
ناز بر افلاک اختر داشتن

چون صبادر مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن

حشمت و جاه سلیمانییافتن
شوکت و فر سکندر داشتن

تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی رامسخر داشتن

بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن !

 


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:40 توسط زهرا|

یا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛

یا على عقل چیزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان بدست مى‌آید.
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟ دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: بله. استاد پرسید: هر چیزی را؟پاسخ دانشجو این بود: بله هر چیزی را.
استاد گفت: در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد.
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است. ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟
استاد پاسخ داد: البته.
 دانشجو پرسید: آیا سرما وجود دارد؟
 استاد پاسخ داد: البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟
 دانشجو پاسخ داد: البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی می‌توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می‌دهد. بدون گرما، اشیاء بی‌حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته‌ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.
 دانشجو ادامه داد: و تاریکی؟
 استاد پاسخ داد: تاریکی وجود دارد.
 دانشجو گفت: شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می‌توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی‌توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگ‌های مختلف را نشان می‌دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می‌تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده‌ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.
و سرانجام دانشجو پرسید: و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود.
نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود.
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:55 توسط زهرا|

 

زندگی درک همین امروز است ، ظرف دیروز پر از بودن توست ، شاید این خنده که امروز دریغ کردی ، آخرین فرصت همراهی ماست .
 

هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ، چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ، گاه بر روی زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت ، ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .
 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:57 توسط زهرا|

 

 

دلم خوش بود که یارم با وفا بود / کمی از زندگیش از آن ما بود
ولی افسوس که فکر ما غلط بود / که زنگ تفریحش احساس ما بود
 
آشق !
از این به بعد اینگونه بنویسید ! چون همیشه سرش کلاه می رود . . .
 
” دل ”
اتفاقی ترین اشتباه دنیاست !
بسته میشود آنجا که نباید ؛ کنده میشود از جایی که نباید . . .

 

همه مرا به خنده های باصدا می شناسند ؛
این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا . . .


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:30 توسط زهرا|

 

 

 

 

«تصمیم خداوند همیشه از قدرت درک ما خارج است، ولی همیشه به سود ماست.»
 
چند روزیست که قلبم ترکی خورده عمیق  
و برای این درد جز تلاقی نگاه  من و تو مرهم نیست
 گرچه هربار که میبینمت از دور کمی
دلم از لحظه ی قبل بیشتر میشکند
ولی انگار برای من دل بشکسته
عبرتی نیست کزان درس فراگیرم چند
دوست دارم بنشینم یک روز
سبدی از گل خورشید ببافم با عشق
بعد آن دست پر از مهر تو را
با همه شوق بگیرم در دست و سبد را به تو تقدیم کنم
دوست دارم بنشینم پیشت
غرق در آبی قبلت گردم
آنقدر با همه ی شوق صدایت بزنم
که تو بیدار شوی تا بفهمی که چه کردی با من؟؟؟!!!
ای همه روز و شبم
چند وقت است که از دست تو همواره شب است!!!!!
همه جا تیره و تار   همه جا سرد و سکوت
 دوستت دارم        گرچه تو قلب مرا میشکنی
دوستت دارم         چون که تو مایه ی افکار منی
دوستت دارم         چون که تو ریشه ی گفتار من و شعر منی
پس تو هم سرد مشو    باز هم گرم بمان
باز هم مثل خوشیها که گذشت
در کنار من و این قلب ترک خورده بمان....
شنبه: با نگاهی عاشقانه مست شدم.
یکشنبه: به او گفتم گرفتارت شدم.
دوشنبه: همچولیلی عاشق صحرا شدم.
سه شنبه: بی وفایی کرد و من گریان شدم.
چهارشنبه: اسیر هجرانششدم.
پنج شنبه: او رفت و من درعاشقی فانی شدم.
جمعه: بی او تنها شدم و از تنهایی مُردم
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:18 توسط زهرا|

 

قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از
زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک
کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ،  یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن
را از قاب ذهنم بیرون کشید.
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش
بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز
مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در
نظرم خیال انگیز مینمود.
به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .
اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از
رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.
ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.
محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در
وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر
روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.
هر بار که  به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی
اش میشد !
اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در
پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .
انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد
این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .
باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم
ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در
برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا
من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .
آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟  آیا او هنوز هم در حد و اندازه
های من بود ؟!
منی که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت !!
محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .
برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .
آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی
وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او
بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .
مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و
از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.
هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:
این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم
توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته
بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش
خونریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو
دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .
بعد نامه یی به من داد و گفت :
این نامه رو محسن امروز برای تو نوشت و گفت که بهت بگم :
( نامه و هدیه رو با هم باز کنی )
مرجان رفت و ساعت ها آن کادوی خونین در دستم بود و مثل یک مجسمه به آن خیره مانده
بودم اما جرات باز کردنش را نداشتم .
خون خشکیده ی روی آن بر سرم فریاد میزد و عشق محسن را به رخم میکشید و به طرز فکر
پوچم ، میخندید.
مدتی بعد یک روز که از دانشگاه بر میگشتم وقتی به مقابل خانه مان  رسیدم ، طنین صدای
آشنائی که از پشت سرم می آمد ، سر جایم میخکوبم کرد .
_ سلام مژگان . . .
خودش بود . محسن ، اما من جرات دیدنش را نداشتم .
مخصوصا حالا که با بی وفائی به ملاقاتش نرفته بودم .
چطور میتوانستم به صورتش نگاه کنم !
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه دوباره صدایم کرد
و این بار شنیدن صدایش لرزه بر اندامم انداخت .
_ منم محسن ، نمی خوای جواب سلامم رو بدی ؟
در حالی که به نفس نفس افتاده بودم بدون اینکه به طرفش برگردم گفتم
_ س . . . . سلام . . .
_ چرا صدات میلرزه ؟ چرا بر نمی گردی ! نکنه یکی از پاهای تو هم قطع شده که نمیتونی این
کار رو بکنی ؟
یا اینکه نکنه اونقدر از چشات افتادم که حتی نمی خوای نگام کنی ! . . .
این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته
بودم
.
حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم .
تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود .
آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی . . . کمی به رفتنش نگاه
کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود .
وای ! که چقدر دوست داشتم زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید تا مجبور نباشم آن نگاه
سنگین را تحمل کنم .
نگاهی که کم مانده بود ستون فقراتم را بشکند !
چرایش را نمیدانم . اما انگار محکوم به تحمل آن شرایط شده بودم که حتی نمیتوانستم
چشمهایم را ببندم .
مدتی گذشت تا اینکه محسن لبخندی زد و رفت . . .
حس عجیبی از لبخند محسن برخاسته بود . سوار بر امواج نوری ، به دورن چشمهایم رخنه
کرد و از آنجا در قلبم پیچید و همچون خون ، از طریق رگهایم به همه جای بدنم سرایت کرد .
داخل خانه که شدم با قدمهای لرزان ، هر طور که بود خودم را به اتاقم رساندم و روی تختم ولو
شدم . تمام بدنم خیس عرق شده بود . دستهایم می لرزید و چشمهایم سیاهی میرفت . اما
قلبم . . .
قلبم با تپش میگفت که این بار او میخواهد به مغزم یاری برساند و آن در حل معمائی که از
حلش عاجز بودم کمک کند .
بله ، من هنوز محسن را دوست داشتم و هنوز خانه ی قلبم از گرمای محبتش لبریز بود که
چنین با دیدن محسن ، به تپش افتاده بود و بی قراری میکرد.
ناخودآگاه به سراغ کادو رفتم و آن را گشودم . داخل آن چیزی نبود غیر از یک شاخه گلی
خشکیدهکه بوی عشق میداد .
به یاد نامه ی محسن افتادم و آن را هم گشودم .
( سلام مژگان ، میدانم الان که داری نامه را میخوانی من از چشمت افتاده ام ، اما دوست دارم
چیز هائی در مورد آن شاخه گل خشکیده برایت بنویسم . تا بدانی زمانی که زیبائی آن گل مرا
به هوس انداخت تا آن را برایت بچینم ، میدانستم گل در منطقه خطرناکی روییده ، اما چون تو
را خیلی دوست داشتم و میخواستم قشنگترین چیز ها برای تو باشد . جلو رفتم و . . .
بعد از مجروحیتم که تو به ملاقاتم نیامدی ، فکر کردم از دست دادن یک پا ، ارزش کندن آن گل را
نداشته .
اما حالا که درام این نامه را می نویسم به این نتیجه رسیده ام که من با دیدن آن گل ، نه فقط
به خاطر تو ، که درواقع به خاطر عشق خطر کردم و جلو رفتم ، عشق ارزش از دست دادن جان
را دارد ، چه برسد به یک پا و … )
گریه امانم نداد تا بقیه ی  نامه را بخوانم . اما همین چند جمله محسن کافی بود ، تا به تفاوت
درک عشق ، بین خودم و محسن پی ببرم و بفهمم که مقام عشق در نظر او چقدر والا است و
در نظر من چقدر پست ….
چند روزی گذشت تا اینکه بر شرمم فایق آمدم . به ملاقات محسن رفتم و گفتم که ارزش
عشق او برای من آن قدر زیاد است که از دست دادن یک پایش در برابر آن چیزی نیست و از او
خواستم که مرا
ببخشد.
اکنون سالها ست که محسن مرا بخشیده و ما درکنار یکدیگر زندگی شیرینی را تجربه میکنیم.
ما ، هنوز آن کادوی خونین و آن شاخه گل خشکیده را به نشانه ی 
عشق مان  نگه داشته
ایم..! “

 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 10:29 توسط زهرا|

 

 
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد

ديگران را ببخش نه به اين خاطرآنکه آنها لياقت بخشش تو را دارند بلکه به اين خاطر توکه لياقت داري آرامش داشته باشي

از زندگي هر انچه لياقتش را د اريم به ما ميرسد نه انچه که ارزويش را داريم

 


برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:20 توسط زهرا|

 

- دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند.
2- اگر یه دختر 1 مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر 1 مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده!
3- یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه.
4- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه
دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!!
5- دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند!
6- نقطه قوت پسرا چشماشونه اما نقطه قوت دخترا چشم و گوش ابرو و دماغ و دهن و .........هست.
7- دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره.
8- دخترا فکر می کنن بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از
طرف مقابله!
9- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن.
10- اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید ولی اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید! که هم پسره
و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید.
11- دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن.
12- دخترا می خوان سر پسرا کلاه بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن .
13.دخترا زندگی مشترک رو در عشق و صفا و صمیمیت می بینن ولی پسر ها در غذا.
14- اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک جمع فقط سوتی میدن!
15- یک دختر اگر 24 ساعت با دوست پسرش صحبت نکنه افسرده میشه اما یک پسر اگر 24 ساعت با دوست دخترش صحبت نکنه با اون یکی دوست دخترش صحبت میکنه.
16 - پسر ها میدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین ازش متنفرن ولی دختر ها نمیدونن جنبش فمنیسم چیه واسه همین طرفدارشن!
16- یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه!
17- یک دختر اگر توی خیابون پسری ازش بپرسه ساعت چنده میگه:ساعت 7.اما یه پسر اگر یه دختر ازش ساعت بپرسه میگه :ساعت 7 و 2 دقیقه و 24 ثانیه,اینم شماره
تلفن من ..... سر ساعت 9 منتظر تماستم!
18- اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش!
19- بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!
 

برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 17:59 توسط زهرا|


آخرين مطالب
» دنیای من....
» سلامی دوباره....
» امام حسین (ع)
» بابت نبود چند ماهه
» دلم گرفته......
» ویژه شهادت حضرت علی (ع)
» عشق چیست؟!!!
» بدون شرح
» مطلب ارسالی از سرنوشت
» ولادت سه نور تابناک ولایت
» چرا به همدان همه دان گفته میشه" بر اساس یه داستان"
» مبعث رسول اکرم (ص)
» اینو نخونی بد چیزی رو از دست میدیا.....
» حکایات جالب وخواندنی(طنز ایرانی)
» اس ام اس خنده دار جدید.....
» آموزش بدست آوردن عشق
» اشعار طنز
» به مناسبت روز پدر
» داستان های کوتاه و خنده دار
» داستان بخت بیدار
» چطوری امضا می کنی؟؟؟
» دانستنی های بامزه:
» چگونه شادتر زندگی کنیم؟
» 6 دلیل خوب برای خواب بعد از ظهر !
» چرخ زندگی تان خوب می چرخد یا ، بد ؟
» چه قدر عجیبه؟!!!
» تقدیم به مادر عزیزم
» داستانی از آلبرت انیشتین
» اس ام اس عاشقانه
» برای دلهای گرفته
Design By : MohammadDesign.IR